loading...
قلم و کاغذ
تماس با ما
برای تماس با مدیریت وبلاگ به آدرس ksoormi@yahoo.com ایمیل بزنید.
خشایار خسروسورمی بازدید : 6 شنبه 07 بهمن 1391 نظرات (0)
هوا گرگ و میش بود. آرام و بدون سر و صدا بیدار شدم. برف می بارید. این را حس می کردم. لب پنجره رفتم و آن را گشودم. پنجره ناله ای کرد و دوباره ساکت شد. وقتی بر فراز درختان از پنجره نگاهشان می کردی، از سرما سیلی خورده بودند و برگ هایشان ریخته بود. کمر خم کرده بودند و غمگین بودند و بر زمین می نگریستند.
خشایار خسروسورمی بازدید : 14 سه شنبه 03 بهمن 1391 نظرات (0)

           قطاری رد شد.پیرمرد از خواب پرید. خورشید از پنجره اتاق رد و روی زمین پهن شده بود. از درون اتاقک فلزی بیرون را نگاه کرد.ماشین ها بوق می زدند و منتظر بودند که تیرک فلزی بالا برود تا رد شوند. ماشین هایی که نبودند، ولی پیر مرد صدایشان را می شنید. صداهایی که او را از سکوت کویر نجات می داد.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    از چه سبک داستان هایی خوشتون میاد؟
    نوع نوشته های شما چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 2
  • بازدید کلی : 95